چشم‌اندازی بـه گذشته

هرچند نگاه ما درون این نوشته بر شعر کلاسیک صد سال اخیر افغانستان متمرکز است، عشق در شعر معاصر همچنان نفس می کشد نگاهی گذرا بـه سال‌های پیش از آن هم ضروری مـی‌نماید، چون شعر امروز این کشور از سنت‌ ادبی رایج درون قرن‌های اخیر بی‌بهره نبوده است.

در افغانستان «بازگشت ادبی» آن‌گونـه کـه در ایران رخ نمود، تجربه نشد و شعر فارسی درون این قلمرو جغرافیـایی همچنان بر پایۀ مکتب هندی رواج داشت. عشق در شعر معاصر همچنان نفس می کشد درست هست که بازگشت ادبی درون نگاه منتقدان نوگرای امروز نوعی عقبگرد بـه حساب مـی‌آید و اگر از این منظر بنگریم، دور ماندن شعر افغانستان از این مکتب بـه ظاهر پسندیده و مایۀ تفاخر مـی‌نماید. عشق در شعر معاصر همچنان نفس می کشد ولی حقیقت این هست که تداوم مکتب هندی درون افغانستان نـه از سر تجدد و نوآوری، بلکه بر اثر رکودی بود کـه از عصر تیموریـان هرات بـه بعد بر شعر افغانستان سایـه افکنده بود، بـه گونـه‌ای کـه گویـا حتی مجال و انگیزه‌ای به منظور عقبگرد هم باقی نمانده بود. عامل این رکود هم جنگ‌های بسیـار، پریشانی‌های اجتماعی، فقر اقتصادی و دیگر مصائبی بود کـه مردم این کشور طی صدها سال با آن دست و گریبان بودند و این‌ها مجال هر گونـه رشدی را از ادبیـات گرفته بود.

چنین بود کـه مکتب هندی و آن هم بـه شکل پیروی و گاه تقلید از شعر بیدل درون افغانستان دوام آورد و شعر فارسی این کشور بدین روش بـه قرن حاضر رسید. درون مـیان نام‌آوران افغانستان درون این دورۀ فترت، تنـها واصل کابلی (۱۲۴۴ ـ ۱۳۰۹ ق) کـه به طرز حافظ شعر مـی‌سراید، استثناست.

ز جام عشق کشیدیم باده با دل شاد

سبوی عقل شکستیم هر چه بادا باد

غلام همّت آنم کـه گر بـه خاک نشست‌

نداد پیش فرومایـه آبرو برباد (۱)

نشانـه‌های تحول درون عصر مشروطه‌خواهی

مشروطه‌خواهی و تجددطلبی درون افغانستان از اواخر حکومت حبیب‌الله خان (۱۳۱۹ ـ ۱۳۳۷ ق) رخ نمود و در گرایش سیـاسی خود بـه شدت توسط پادشاه وقت سرکوب شد (۱۲۸۸ ش). ولی درون کنار این گرایش سیـاسی، یک نـهضت ادبی هم روی نمود کـه در انتشار نشریۀ «سراج‌الاخبار» تجلی کرد. «سراج‌الاخبار» بـه مدیریت محمود طرزی (۱۲۴۴ ق ـ ۱۳۱۲ ش) اولین نشریۀ امروزین درون افغانستان هست و از عوامل اصلی تجدد ادبی و فکری درون کشور و مایۀ آشنایی مردم با دانش و فن جهان امروز.

با کشته شدن امـیر حبیب الله خان و بر تخت نشینی فرزند ترقی‌خواهش امان‌الله خان (۱۲۹۷ ـ ۱۳۰۸ ش) تحولات اجتماعی و فکری درون کشور سرعت مـی‌گیرد و شعر فارسی نیز تحولاتی بـه خود مـی‌بیند. ولی برعکسِ ایران، این تحول نـه درون قالب شعر و آزمودن قالب‌های نوین، بلکه درون معانی و زبان آن روی مـی‌نماید. محمود طرزی پیشگام این تحول هست و هم‌اوست کهانی همچون عبدالعلی مستغنی (۱۲۵۲ ـ ۱۳۱۲ ش) و عبدالهادی داوی (۱۲۷۴ ـ ۱۳۶۱ ش) را هم بدین شیوه متمایل مـی‌سازد، چنان کـه در این شعر از مستغنی انعکاس یـافته است.

نی شعرسُرا باش و نـه ربط سخن آموز

جهدی کن و از بهر وطن علم و فن آموز

نی موی مـیانی و نـه چاه ذقنی گوی‌

علمـی کـه به کار آیدت‌، ای جان من‌! آموز

چوگان ز تفنگی کن و گویی ز گلوله‌

نی زلف چو چوگان و نـه گویی ذقن آموز

کاهل مشو و بی‌هنر از خانـه‌نشینی‌

چون ریل پی علم و هنر تاختن آموز (۲)

البته این تحول چنان کـه در شعر کلاسیک عصر مشروطیت ایران هم مـی‌بینیم، بیشتر درون حوزۀ محتوای شعر و استفاده از عناصر زندگی مدرن هست و کمتر رنگ هنری مـی‌یـابد.

تداوم سیطرۀ کهن‌گرایی

ولی با همـه شـهرتی کـه مشروطه‌خواهان و وابستگان بـه حلقۀ سراج‌الاخبار درون نواندیشی، و نوسازی شعر فارسی افغانستان دارند، حتما پذیرفت کـه این تجدد نتوانست وسعت زمانی و مکانی بسیـار بیـابد و باز هم سنت کهن شعر فارسی که تا اواسط قرن حاضر درون بیشتر نقاط این کشور پابرجای ‌مـی‌ماند. مردم عادی و حتی بیشتر اهل ادب این کشور نـه بـه قالب‌های نو چندان علاقه نشان مـی‌دهند و نـه حتی نوآوری و نواندیشی درون قالب‌های کهن ـ کـه بیشتر موضوع بحث ماست ـ بـه آن سهولتی کـه در ایران رخ داد، رخ مـی‌دهد. این خود معلول عواملی است.

اولین عامل، سیطرۀ مجدد استبداد هست که از آغاز پادشاهی محمدنادر خان (۱۳۰۸ ش) که تا حدود نیم قرن دیگر تداوم مـی‌یـابد. درون این دوره بسیـاری از پیشگامان تحول و تجدد ادبی، یـا تبعید مـی‌شوند، یـا کشته و زندانی و یـا بـه خدمت دستگاه درمـی‌آیند و گرایش‌های کهن مـی‌یـابند. این یک قاعدۀ کلی هست که استبداد علاوه بر حوزۀ سیـاست و اجتماع، کـه در حوزۀ ادبیـات هم تمایل بـه عقبگرد و رکود را ایجاد مـی‌کند. معمولاً درون سایۀ استبداد شاعران کلاسیک‌سراتر مـی‌شوند و بیشتر متمایل بـه تحقیقات و پژوهش‌های کهن از قبیل تذکره‌نویسی، تصحیح متون و حاشیـه‌نویسی بر شعر گذشتگان.

ملک‌الشعرا قاری عبدالله (۱۲۴۸ ـ ۱۳۲۲ ش) نمونۀ بارز این دسته از شاعران است،ی کـه در شعر بـه سبک بیدل گرایش دارد و علاوه بر آن صاحب پژوهش‌های گرانقدری درون ادب و عرفان قدیم است. او بـه تمام معنی یک شاعر دانشمند سنتی است. این هم چند بیت از غزلی کـه به استقبال از غزل «باز بر خود تهمت عیشی چو بلبل بسته‌ام» از بیدل سروده شده است:

من بـه این گلشن کجا دل هم‌چو بلبل بسته‌ام‌

با خیـال روی او چشم خود از گل بسته‌ام‌

گه‌گهی پابند من زنجیر گیسو مـی‌شود

ورنـه همچون شانـه عزم طوف کاکل بسته‌ام‌

خار خار حسرتی درون دل فراهم کرده‌ام‌

گلفروش داغ عشقم دستۀ گل بسته‌ام‌ (۳)

انجمن ادبی کابل کانون تجمع این شاعران هست و هم‌اینان‌اند کـه باری خلیل‌الله خلیلی جوان را بـه خاطر ابتکاری کـه در قالب شعر نشان داده و شعری کمابیش مشابه قالب‌های نوین سروده است، سخت نکوهش مـی‌کنند. (۴)

عامل دیگر درون تداوم سیطرۀ قالب‌ها و نگرش کلاسیک درون افغانستان، ضعف رسانـه‌های جمعی و غلبۀ نظام سنتی انجمن‌های ادبی درون کشور است. ما هیچ نمـی‌توانیم منکر نقش «سراج‌الاخبار» درون تجدد ادبی باشیم، ولی حقیقت این هست که دایرۀ نفوذ این نشریـه حداکثر درون مـیان قشر شـهری و باسواد مردم بوده و عموم مردم و شاعران افغانستان بـه ویژه درون نقاط دوردست از این دست‌آوردها بی‌خبر بوده‌اند. هم از این روی هست که که تا حوالی دهۀ پنجاه خورشیدی، بیشتر شاعران نام‌آور افغانستان بـه ویژه درون شـهرهای غیر از کابل، کلاسیک‌سرا هستند و به همان سبیـاق بیدل شعر مـی‌سرایند، شاعرانی مثل نادم قیصاری (۱۲۴۸ ـ ۱۳۲۷ ش)، مخفی بدخشی (۱۲۵۸ ـ ۱۳۴۲ ش)، ندیم کابلی (۱۲۹۸ ق ـ ۱۳۳۴ ش) و عبدالحق بیتاب (۱۲۶۵ – ۱۳۴۷ ش).

عامل سوم بـه باور من دورماندن نسبی افغانستان از دایرۀ نفوذ افکار غربی بوده است. این حقیقت غیر قابل انکار هست که پیدایش شعر نو درون ایران کمابیش از شعر فرنگی متأثر بوده است. ولی درون افغانستان، درون دو سه دهۀ اولیۀ قرن حاضر خورشیدی، غرب‌گرایی چه درون شکل مثبت و چه درون شکل منفی آن بـه یک گرایش عام درون مـیان مردم و حتی روشنفکران بدل نشد. آن تحولات و تجدد‌هایی هم کـه رخ نمود بیشتر متأثر از مطبوعات هند و ترکیـه و در مواردی ایران بود. و آنچه از ایران دریـافت شد هم مدتی زمان بـه کار داشت که تا هضم و جذب شود.

مجموعۀ این عوامل سبب شد کـه شعر کلاسیک درون افغانستان همچنان حاکمـیتی بلامنازع داشته باشد و سر این سلسله که تا امروز هم کشیده شده است. با آن کـه در شعر فارسی ایران، از اواخر دهۀ سی که تا اواخر دهۀ پنجاه، شاعران نوگرایی همچون نیمایوشیج، احمد شاملو، مـهدی اخوان ثالث، فروغ فرخ‌زاد و نادر نادرپور مطرح‌ترین شاعران عصر خود بـه حساب مـی‌آمدند، درون افغانستان مـیدان همچنان درون دست خلیل‌الله خلیلی و اقران او بوده است.

جریـان‌های عمده

از عصر مشروطه‌خواهی که تا آغاز دورۀ معاصر (سه دهۀ اخیر) بـه طور کلی سه جریـان عمده درون شعر کلاسیک افغانستان مشـهود است. البته مرزبندی روشن و دقیق مـیان جریـان‌های ادبی درون هیچ‌دوره‌ای مقدور نیست و آنچه درون اینجا مـی‌گوییم نیز شکل تقریبی دارد.

۱. بیدل‌گرایـان

۲. پیروان مکتب عراقی و خراسانی

۳. مردمـی‌‌سرایـان

بیدل‌گرایی از دیرباز درون افغانستان رایج بوده است. بخش عمده‌ای از این کشور سال‌ها زیر نفوذ مستقیم یـا غیرمستقیم دولت گورکانی هند بود و از آن بعد نیز مراودۀ فرهنگی و ادبی مـیان افغانستان و هند تداوم داشت. استادان موسیقی کلاسیک افغانستان غالباً هندی‌تبار بودند و بیجا نیست اگر بگوییم کـه بسیـاری از مردم این کشور، بیدل و شعر او را از رهگذر آهنگ‌هایی مـی‌شناسند کـه خوانندگانی چون استاد قاسم، استاد سرآهنگ، استاد رحیم‌بخش و دیگران با شعر بیدل و دیگر هندی‌سرایـان خوانده‌اند. علاوه بر این‌ها نباید نقش محافل صوفیـانـه، انجمن‌های بیدل‌خوانی و برپایی سالانۀ مجالس «عرس بیدل» را انکار کرد. درون همـین محافل بود کـه بیدل‌شناسانی سنتی همچون محمد عبدالحمـید اسیر مشـهور بـه قندی آغا (۱۲۹۴ ـ ۱۳۷۳ ش) بـه ترویج و شرح شعرهای بیدل مـی‌پرداختند. بیدل‌گرایـان معروف درون شعر معاصر افغانستان، نادم قیصاری (۱۲۴۸ ـ ۱۳۲۷ ش)، عبدالحق بیتاب (۱۲۶۵ ـ ۱۳۴۷ ش)، قاری عبدالله (۱۲۴۸ ـ ۱۳۲۲ ش)، غلام‌محمد نوید (۱۲۸۰ ـ ۱۳۶۳ ش) و محمدعبدالحمـید اسیر هستند. موضوع عمده درون شعر این گروه، تغزل و در مواردی پند و حکمت است. اینان غزل‌های بسیـاری بـه استقبال بیدل دارند و گاه غزل‌های او را مخمس کرده‌اند کـه این مورد اخیر بیشتر درون شعر اسیر دیده مـی‌شود.

۲. پیروان مکتب عراقی و خراسانی. برخلاف آنچه درون سال‌های اخیر درون ایران مطرح و شایع شده است، بیدل تنـها شاعر مطرح درون جامعۀ افغانستان نیست. شاعرانی همچون فردوسی، حافظ و سعدی درون بین عموم مردم نفوذی بیشتر از بیدل دارند. شاهنامـه‌خوانی از دیرباز درون مناطق دوردست کشور رواج داشته و در نظام آموزشی قدیم هم گلستان، بوستان و دیوان حافظ از کتاب‌های اصلی بوده است. بعد هیچ عجیب نیست اگر درون دورۀ متأخر درون این کشور شاعری همچون واصل کابلی ظهور مـی‌کند کـه پیرو حافظ هست و درون دورۀ معاصر، قصیده‌سرایـانی همچون خلیل‌الله خلیلی و براتعلی فدایی بـه مـیدان مـی‌آیند.

خلیل‌الله خلیلی (۱۲۸۶ ـ ۱۳۶۶ ش) درون عصر زندگی خویش نـه تنـها نام‌آورترین شاعر کلاسیک‌سرا، بلکه بـه طور مطلق معروف‌ترین شاعر افغانستان بوده است. تسلط او بر قالب‌های مختلف شعر فارسی، از قالبی بسیـار سنتی همچون قصیده که تا قالبی نوبنیـاد همچون چهارپاره، بـه او توانایی جذب مخاطبان بسیـار را بخشید. ولی آنچه از این هم مـهم‌تر است، پیوند محکم شعر او با مسایل سیـاسی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی کشور است، بـه گونـه‌ای کـه در بیشتر موضوعات رایج درون شعر افغانستان، از او آثار ماندگاری مـی‌توان یـافت. او هم شعر مـیهنی دارد، هم شعر عاشقانـه، هم شعر انتقادی و اجتماعی و هم شعرهایی درون بزرگداشت مفاخر ادب فارسی. البته نباید منکر بود کـه بخشی از شـهرت خلیلی هم مدیون دانش ادبی و مسئولیت‌های دولتی اوست، چنان کـه او غالباً سفیر فرهنگی افغانستان درون کشورهای همجوار بـه حساب مـی‌آمده است.

۳. مردمـی‌سرایـان. این عنوان شاید عنوانی دقیق نباشد و این صفت «مردمـی» را بتوان درون حوزه‌های صورت و سیرت شعر این گروه تسری داد. بـه هر حال منظور شاعرانی هست که بر خلاف دو گروه اول، بیش از این کـه به انجمن‌های ادبی و نـهادهای دولتی و آموزشی متکی باشند، بـه مردم اتکا دارند، خواه از منظر زبان و خواه از منظر موضوع شعر.

در این دسته، شعر صوفی غلام‌نبی عشقری (۱۲۷۱ ـ ۱۳۵۸ ش) از نظر مردم‌گرایی زبانی قابل توجه بسیـار است. او درون عین اتکا بـه به سنت شعر کلاسیک ما، که تا حدود زیـادی بـه زبان، آداب و رسوم و زندگی مردم متکی است. بسیـاری از اصطلاحات و تعبیرات محاوره و حتی عامـیانـه درون شعر او ثبت شده و البته رنگی کاملاً هنری یـافته است.

نـه درون سفر کشدم دل، نـه درون وطن بی‌ تو

یکی شده هست به من گلخن و چمن بی تو

نمانده صبر و قرارم، بیـا کـه دلتنگم

ز غصه هر نفسی مـی‌درم یخن بی‌تو

نمـی‌شود دل من وا بـه اختلاطی

به سان گوله بـه گوشم خورَد سخن بی‌ تو (۵)

باقی قائل‌زاده (۱۲۹۲ ـ ۱۳۴۰ ش) شاعر دیگری هست که هرچند کارش پختگی استادان کهن را ندارد، از نظر مضامـین اجتماعی و به خصوص درگیری صریح با نظام حکومتی ارزشمند هست و از این نظر مـی‌شود او را شاعران مردمـی این عصر دانست، چیزی کـه چند سال زندان را هم ارزانی او مـی‌کند. شعر معروف او با ردیف «بشکند» با تضمـینی از شعر بیدل هرچند درون وزن و قافیـه خلل‌هایی دارد، بـه سبب موضع اجتماعی‌اش به منظور عموم مردم افغانستان آشناست، بـه ویژه کـه بسیـاری‌ها آن را درون قالب موسیقی شنیده‌اند:

نازم آن مشتی کـه مغز زورمندان بشکند

تُف بر آن دستی کـه دل‌های ضعیفان بشکند

شیشـه بشکستن نباشد افتخار سنگ سخت

«سنگ اگر مرد است، جای شیشـه سندان بشکند»

کلبۀ درویش را هر توان سازد خراب

خادم آنم کـه درب قصر خاقان بشکند (۶)

علامـه سیداسماعیل بلخی (۱۲۹۵ ـ ۱۳۴۷ ش) شاعر روحانی، مبارز و آزادیخواه دیگری هست که هم درون شعر و هم درون سلوک اجتماعی و سیـاسی خویش علیـه استبداد حاکم برمـی‌خیزد و او نیز سال‌ها زندان را تحمل مـی‌کند. شعر بلخی هم درون صورت نشانـه‌هایی از نوگرایی و بهره‌گیری از تجربه‌ها و عناصر زندگی مردم دارد و هم درون محتوا سخت انتقادی و سیـاسی است. او را مـی‌توان پیشگام شعر مقاومت افغانستان درون گرایش اسلامـی‌اش دانست،ی کـه سنت موجود مدح و مرثیۀ مذهبی را درون هم مـی‌شکند و در حوزۀ شعر مذهبی نیز بـه سیـاست و اجتماع نظر دارد:

تأسیس کربلا نـه فقط بهر ماتم است

دانشسرای و مکتب اولاد آدم است

از خیمـه‌گاه سوخته که تا ساحل فرات

تعلیم‌گاه رهبر خلق دو عالم است

با سوز عشق، نسبت بدعت مده رقیب

اسرارها نـهفته بـه شور محرّم است

هر رؤیت هلال محرّم بـه چشم خلق

عینک به منظور دیدن آن حسن مبهم است… (۷)

نکتۀ جالب این هست که بارقه‌های نوگرایی صوری درون شعر کلاسیک افغانستان هم بیشتر درون شعر همـین مردم‌گرایـان یـافت مـی‌شود و علت اصلی آن هم دور بودن این گروه از انجمن‌های رسمـی ادبی و حلقه‌های شاعران سنت‌گراست کـه سبب مـی‌شود آن‌ها با آزادی عمل بیشتری شعر بسرایند و دغدغۀ پسند استادان محافل انجمنی را نداشته باشند. بلخی قصیدۀ شب دیجور کـه سرشار از نوگرایی‌هایی درون حوزۀ استخدام عناصر و مضامـین تازه است، مـی‌گوید:

ای ادب‌پیشۀ نقاد! تو عذرم بپذیر

زان کـه تب طبع مرا بـه جولان امشب (۸)

شعر کلاسیک امروز

قید «امروز» درون اینجا ناظر بـه دورۀ زمانی بعد از کودتای کمونیستی ۱۳۵۷ تاکنون هست که مردم افغانستان از جهتی مصائب سه دهه جنگ و نابسامانی را تجربه د و از جهتی با پراکنده شدن درون کشورهای دیگر، از نزدیک با جهانی تازه آشنا شدند. درون این دوره شعر افغانستان درون دو حوزۀ جغرافیـایی قابل بررسی است، یکی داخل کشور و دیگری محیط مـهاجرت.

تفاوت این دو محیط بـه ویژه از آن جهت برجسته هست که درون یکی، شعر نو غلبه دارد و در دیگری شعر کلاسیک. اما چرا این‌گونـه است؟

این حقیقت غیر قابل انکار هست که شعر نو افغانستان از آغاز که تا این زمان، درون مرکز و بعضی از شـهرهای بزرگ رواج داشته و حتی از شاعران شـهرهای اطراف هم بیشترانی بـه نوگرایی کشیده شدند کـه سال‌هایی را مقیم کابل بودند. مثلاً از شاعران هرات، نوگرایـانی مثل سعادتملوک تابش (۱۳۳۰ ـ ۱۳۸۹ ش)، لطیف ناظمـی (۱۳۲۵ ش ـ ) و حمـیرا نکهت دستگیرزاده (۱۳۳۹ ش ـ ) مقیم و یـا تحصیل‌کردۀ کابل بودند. درون مقابل شاعرانی کـه عمر را درون خود هرات سپری د، مثل براتعلی فدایی (۱۳۰۷ ش ـ ) بیشتر کلاسیک‌کار بودند، بـه سبب غلبۀ سنت ادبی کهن درون این شـهر.

در دورۀ کمونیست‌ها بیشترانی کـه به کشورهای دیگر مـهاجر شدند، همـین اهالی شـهرهای اطراف و حتی روستاها و نقاط دورافتاده بودند کـه گرایشی سنتی‌تر داشتند. بسیـاری از این‌ها کـه به ایران آمدند نیز از جریـان غالب سال‌های اول انقلاب یعنی شعر کلاسیک تأثیر پذیرفتند. شعرهای این مـهاجران هم بیشتر درون زمـینۀ جنگ و جهاد بود و مخاطب آن معمولاً مردم و گروه‌های جهادی بودند کـه شعر کلاسیک را بهتر مـی‌پسندیدند.

در مقابل آن‌ها کـه در کشور باقی ماندند، بیشتر یـا درون کابل مقیم بودند، یـا بـه آنجا کوچ د و تحت تأثیر جوّ روشنفکرانۀ آن شـهر قرار گرفتند. چنین شد کـه جریـان شعر داخل کشور غالباً نوگرا باقی ماند و در محیط مـهاجرت، کلاسیک‌سرا.

ولی این شعر کلاسیک، دیگر درون سبیـاق قاری عبدالله و عشقری و نوید و خلیلی نبود. شاعرانی کـه از روزگار جوانی بـه حلقه‌های شعری ایران پیوستند و عمدتاً درون مشـهد و قم و تهران رشد د، از جریـان نوکلاسیک رایج درون این سال‌ها تأثیر پذیرفتند و چنین شد کـه شعرشان رنگ و بویی تازه یـافت، چیزی کـه تا کنون بـه این وضوح و شدت، درون این کشور تجربه نشده بود. این چند بیت از یک غزل محمدشریف سعیدی است:

شب است‌، داد بزن بانو، سکوت سرد سترون چیست‌؟

«صدا، صداست کـه مـی‌مانَد» دلیل حنجره‌بستن چیست‌؟

تمام پنجره‌هایت کور، مـیان گور خودت ماندی‌

و هیچ‌گاه نفهمـیدی فروغ‌، آینـه‌، روزن‌، چیست‌

شب است‌، با نخ آوازت بدوز پرچم عصیـان را

وگرنـه ماندن و پوسیدن مـیان رشته و سوزن چیست‌؟

هوای تازه و بارانی‌، درون باغچه مـی‌پیچد

در این هوای شکوفایی دلیل پنجره‌بستن چیست‌؟ (۹)

از شاعران مطرح درون این حوزه مـی‌توان سید فضل‌الله قدسی (۱۳۴۲ ش) سیدابوطالب مظفری (۱۳۴۴ ش)، محمدشریف سعیدی (۱۳۴۸ ش)، قنبرعلی تابش (۱۳۴۸ ش)، سید محمدضیـاء قاسمـی (۱۳۵۵ ش) و محمدرفیع جنید (۱۳۵۴ ش) را نام برد.

اما از اواخر دهۀ هفتاد و با زوال و سپس سقوط دولت کمونیستی، پنجره‌های این کشور رو بـه جهان اطراف بیشتر باز شد. تجربه‌های شعر نوکلاسیک ایران کمابیش درون افغانستان هم بازتاب یـافت و شاعرانی همچون قهار عاصی (۱۳۳۵ ـ ۱۳۷۳ ش)، عبدالسمـیع حامد (۱۳۴۶ ش) و خالده فروغ (۱۳۴۹ ش) زبان و فضای تازه‌ای را درون شعر کلاسیک داخل کشور نیز آزمودند، چیزی کـه در دهه‌های هفتاد و هشتاد و با آرامشی نسبی کـه در بعضی جای‌ها مثل مزارشریف پدید آمده بود، رواج بیشتر هم یـافت. شاعرانی همچون عفیف باختری (۱۳۴۱ ش)، صادق عصیـان (۱۳۵۲ ش)، وهاب مجیر (۱۳۵۴ ش) و از جوان‌ترها سهراب سیرت (۱۳۶۹ ش) و ابراهیم امـینی (۱۳۶۶ ش) امروزه درون شعر فارسی این کشور نام و نشانی دارند و عمدتاً شعر کلاسیک مـی‌سرایند. این هم نمونـه‌ای از ابراهیم امـینی:

ما کرده ایم معجزه ها از توان برون

از مغز سنگ مردم ما کرده نان برون

تاریخ عجز داشت ز انکار نام ما

چون رفته بود شـهرت ما از جهان برون

حالا فقط مـیانۀ دو سنگ مانده ایم

یکسو حیـات، یک سو رود جان ز جان برون

 آزادهبه حیطۀ ما دفن شد رفیق!

این واژه را ببلع، نکن از دهان برون

زین سفره تکیدۀ ندانم چه خورده است

کز خانـه مان نمـی شود این مـیهمان برون (۱۰)

با تحولات بعد از طالبان و افزایش ارتباطات، بـه ویژه درون دنیـای مجازی، شعر کلاسیک داخل کشور بیش از پیش متحول شد. امروزه درون کابل و مزار این شعر که تا بدان اندازه درون نوگرایی پیش رفته هست که حتی نشانـه‌هایی از جریـان‌های بسیـار نوین غزل فارسی ـ کـه در ایران بـه غزل پست‌مدرن معروف شده هست ـ درون آثار بعضی شاعران دیده مـی‌شود، چنان کـه در این بیت‌ها از روح‌الامـین امـینی (۱۳۶۱ ش) مـی‌بینیم:

ساعت ده، دو چشم خواب‌آلود، تلفن زنگ مـی‌زند بعداً

تو و تردید سردچار هم‌اید، حالتان را گرفته‌اند اصلاً

تلفن زنگ… قطع… لعنت، تف، مرگ‌هایت بـه هر چه زندگی است

مرگ‌هایت بـه او کـه اصلاً نیست؛ مرگ‌هایت بـه او کـه تا فعلاً… (۱۱)

این نوع شعرها با همـه افراط و تفریطی کـه همانند نمونـه ایرانی‌شان درون آن‌ها هست، بدین حقیقت گواهی مـی‌دهند کـه شعر کلاسیک افغانستان همچنان نفس مـی‌کشد، زندگی مـی‌کند و همچنان جریـان غالب درون شعر این کشور است. شاید درون ایران، از ده شاعر برتر این قرن، شش یـا هفت‌تن‌شان شاعران نوپرداز باشند، ولی درون افغانستان این برعاست و هنوز شعر کلاسیک درون گرایش‌های مختلف خود قالب اصلی و عمدۀ سرودن است.

پی‌نوشت‌ها

۱. واصل کابلی‌، دیوان واصل کابلی‌، بـه کوشش عفت مستشارنیـا، چاپ اول‌، تهران‌: عشق در شعر معاصر همچنان نفس می کشد عرفان‌، ۱۳۸۵، صفحۀ ۵۵. ۲. بشیر سخاورز، طرزی و سراج‌الاخبار، چاپ اول، تهران: عرفان، ۱۳۸۵، صفحۀ ۱۰۱. ۳. قاری عبدالله، غزلیـات قاری‌، بـه کوشش عفت مستشارنیـا، چاپ دوم‌، تهران‌: عرفان‌، ۱۳۸۵، صفحۀ ۳۲۵. ۴. دیروز، امروز و فردای شعر افغانستان، گفتگو با واصف باختری، مجلۀ شعر، شماره ۱۴ (ویژه‌نامۀ افغانستان)، آبان ۱۳۷۳، صفحۀ ۷۲. ۵. بهروز ثروتی، مویـه‌های پامـیر، شعر فارسی درون افغانستان امروز، چاپ اول، تهران: الهدی، ۱۳۸۶، صفحۀ ۹۹. ۶. باقی قائل‌زاده، مشاطۀ فکر، کلیـات اشعار باقی قائل‌زاده، بـه اهتمام محمدنصیر صابری، چاپ اول، کابل: زهاب، ۱۳۸۸، صفحۀ ۱۷۱. ۷. سید اسماعیل بلخی، دیوان علامۀ شـهید سید اسماعیل بلخی، چاپ اول، مشـهد: سنبله، ۱۳۸۱، صفحۀ ۲۱۷. ۸. همان، صفحه ۱۲۱. ۹. قفل‌های بزرگ‌، محمدشریف سعیدی، چاپ دوم‌، تهران‌: عرفان‌، ۱۳۸۹، صفحۀ ۳۳. ۱۰. ابراهیم امـینی، زخم زیبایی، چاپ اول، مشـهد: سپیده باوران، ۱۳۹۱، صفحۀ ۲۳. ۱۱. روح‌الامـین امـینی، درون خواب‌هام کودک غمگینی است، چاپ اول، کابل: آرمان‌شـهر، ۱۳۹۱. این مقاله درون خرداد ۱۳۹۲ بـه سفارش دکتر محمدجعفر یـاحقی به منظور چاپ درون کتاب ویژه‌نامـه گرامـیداشت استاد محمد باقرزاده (بقا) نوشته شد.

عکس‌ها

عکس‌های شماری از شاعرانی کـه در این مقاله از آن‌ها نام شده است.




[نگاهی بـه شعر کلاسیک معاصر افغانستان | سایت رسمـی محمدکاظم کاظمـی عشق در شعر معاصر همچنان نفس می کشد]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 20 Jul 2018 08:38:00 +0000